راز دل
راز و نیاز با خدا
درحقیقت بار الاهامن همان خاکسترم
خانه سبز اشک و آه دل پرخونم واندیشه سبز راز دار دل مجنونم و صد ، خاطر سبز راز دار دل هرعشق ، فدایی خواهد جان فدا شد بر......ادامه مطلب......
عشق یعنی آشنا با دل شدن عشق یعنی عارفانه گم شدن عشق یعنی عاشقانه زندگی عشق یعنی صادقانه بندگی عشق یعنی صبر تا اوج فراق عشق یعنی ناله ها بحر فراق عشق یعنی قامت خود ساختن عشق یعنی دل زدنیا باختن عشق یعنی صوت دل با اشک و آه عشق یعنی خنده ها با یک نگاه عشق یعنی منتظر تا روز وصل روز وصل دل به دریای دو اصل عشق یعنی اصل اول سادگی عشق یعنی انتظار بندگی عشق یعنی اصل دوم سوختن عشق یعنی ساختن دل باختن عشق یعنی ختم مجلس اشک دل عشق یعنی خنده های بی خجل عشق یعنی روز روشن را ندید عشق یعنی دل به شبهای سپید عشق یعنی دل به شب های سپید
دل گمراه من چه خواهد کرد .......ادامه مطلب
ای خدا شکرت همه نعمتتو دارم حس میکنم دنیا ببینین کنارم خواهرمه عزیز دلمه پاره تنمه همشم نعمت خدای کریمه به به این خدا چقدره عظیمه لطفش نشانه خدای رحیمه محبتش عظمته خدای حکیمه خلاصه دل منم مدیون حکمت این خدای حکیمو رحیمو عظیمو کریمه
ندانستم چگونه یافتم معنای عشقت ولی دانم که بر قلبم نهادی راز عشقت تو یکتایی خدا تقصیر من چیست ندارم صبر در.........ادامه مطلب
نخواستی که با سادگی دل به دریا زنم زدی درون گوشم که ساکت باشمو حیا کنم خموشم ببین تا بگویی خموش سکوتی نشسته درون دلم تا سکوت فقط یک سوال از تو دارم خدا نه مادر کنارم نشسته نه بابا چرا همه راز قلبم همان یار بود زبانم گشودم که او هم رفت زود خموشم خموش هرچه گویی خدا فقط چشم گویم ذلیلم خدا کرم کن دلم را نگاهی بده به اشک دو چشمم پناهی بده بخندان دلی را که بشکسته شد نخندان مرا چون خجل خسته شد خوشم با خوشی های یاران خود خوشی را بده بهر جانان خود پناهم بده در کنار دلت خدایا ببر تا شوم عاشقت خدایا ببر تا شوم عاشقت
هیچ کس آن جا نبود! آن جا نبود! خوب دیدم، ماه هم پیدا نبود! گوش دادم، باد هم آن جا نبود! سایه ای یا تکیه گاهی، آن طرف ترها نبود! آب نبود! سراب بود! زندگی مانند من در خواب بود! خواب دیدم صورتم در اینه صورتم در اینه اما چرا زیبا نبود؟ پیر گشتم ، پیر گشتم نه! دگر رویا نبود! عشق تو زد تیشه ای بر ریشه ام آن شبی که هیچ کس آن جا نبود!
من ز خاکم عاقبت خاکسترم گرتوراباورکنم ازگنج زروالاترم قطره ای بودم ولی تبدیل برگوهرشدم گرشوم روزی گستاخ امری ازکلوخی کمترم کشتی طوفانیم درگردبادحادثه گرشوم مشمول رحمت ازبلاهابگذرم پیکربی جان باروح توبگرفته جان گرنباشدلطف توازخاک هم عاجزترم قطره ای ناچیزم بالطف تواحیاءشوم من همان خاکم اگرلطفت نباشدبرسرم
خدایا کلامت را خوانده ام تا دریابم پیامت را پیامم را نوشته ام تا بشنوی صدایم را چشمانم را شسته ام تا ببینی نگاهم را و آیا میشود مرا به یارم برسانی خدایا........................
((ارسالی از میلاد86))
زیر باران باید گفت ...اشک ها باید ریخت خاطرات دل من زیر باران بهار .....فصل خندیدن دل ای خدا باید رفت اشک ها باید برد قسمتم کن ......آشنایم با مهر این محبت از اشک رازها باید گفت راز اشکم آشناست خنده ها باید کرد غصه را خالی کن ....به هنر مندی یک خنده ناب
ایییییییییییییییییییییییییییییییی خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میشنوی دارم صدات میکنم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا منم حسیییییییییییییییییییییین شناختی ممنونتم کمکم کن خدایا کمممممممممممممممممممممک میخوام غصه یکیو برچینم فقط تو میتونی کمکم کنی غصه هاش یه دریاست اما دلش اقیانوس با محبتت یادم بده چجوری بهش لبخند بدم فقط تویی خالق یکتا منم بنده تو کمکم کن تا شادیو قسمت کسی کنم که اگه غصه دلشو بچینی به همه دنیا شادی میده خدایا کمکم کنننننننننننننننننننننننننن شکر خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا شکر
ماه من ، غصه چرا ؟! آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد ! یا زمینی را که، دلش ......................ادامه مطلب ..
و من پنداشتم او مرا خواهد برد ، به همان کوچه رنگین شده از تابستان به همان خانه بی رنگ و ریا و همان لحظه که بی تاب شوم او مرا خواهد برد به همان سادگی رفتن باد او مرا برد. . . ولی برد ز یاد . . .
دیشب خدا را دیدم گریه میکرد من هم با او گریستم هر دو یک درد مشترک داشتیم…………… . . آدم ها……………….
کسی چه میداند امروز چند بار فرو ریختم؟ از دیدن کسیکه فقط لباسش شبیه تو بود!
باران کـه میبـارد...... دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود..... راه می افـتم ... بـدون چـتـر ... من بـغض می کنـم ... آسمـان گـریـه ...
سکوت سرد فصلها تنم را می لرزاند وقتی که به نبودنت فکر میکنم . می سوزم به یاد روزی که بودنتو نفهمیدم
گاهى نميدانم چه پیامى را بهانه کنم تا از حال انکه دلم با اوست آگاه شوم این بار که دلتنگى را بهانه کردم، فردا را چه کنم!!!
خلقت من از روز اول یک وصله ی ناجور بود من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود خلق از من در عذاب و من از اخلاق خویش ای خدا از این خلقت چه منظور بود؟؟؟
همیشه دلتنگی بود و انتظار... همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار... امروز دیگه مثل همیشه نیست حس و حال من مثل گذشته نیست امروز دگه مثل همیشه نیست منم طاقتی دارم صبرم تمام شدنیست
خدایا این امتحان هات خیلی سخته!!!!! نمیشه Open Book بگیری ؟؟
من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم چون آن ها از روی عشق می رقصند و این ها از روی ترس(شریعتی) راه است و چاه و دیده بینا و آفتاب تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش چندین چراغ دارد و بیراهه می رود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق بهتر ز دیده ای که نبیند خطای خویش
صبركن سهراب! گفته بودى قايقى خواهى ساخت. . . قايقت جادارد؟! من هم ازهمهمه ي اهل زمين دلگيرم!!!
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین می رسد “بلندم کن “
خدا آن حس زیبائیست كه در تاریكی صحرا
زندگی باور می خواهد آن هم از جنس امید که اگر سختی راه به تو سیلی زد یه امید ته قلب به تو گوید که خدا هست هنوز ...
گریه شاید زبانش ضعیف باش شاید کودکانه شاید بی غرور... اما هر وقت گونه هایم خیس می شود می فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم… ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا با تمام احساسم تو را می پرستم
وقتی که تو بارانی میشوی در آسمان چشمانت غرق میشوم و فراموش میکنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجرهها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم میگیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که میدانم بارانی شدن، دل آسمانی میخواهد.......................................
رد پایم را پاک میکنم به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم خدایا.... می شود استعفا دهم؟ کم اورده ام!!
خداوندا خداوندا قرارم باش و یارم باش جهان تاریکی محض است!! میترسم....کنارم باش
آمدم بگویم رهایم نکن نگه بر سرو صورت پر گناهم نکن خوشا آن که یاری چوتو بر گزید که ای کاش یار منم با تو بود خدایا تو یاری کنی خلق را منم خلق یاری بده بنده را درونم پر از اشکو چشمم زخون نگاهم به دریای لطفت ای مهربون کجا رو کنم تا که یاسم دهند نه آن یاس ،احساس نازم دهند تویی ناز و راز دلم راز من خدایا تویی تک صدا ساز من صدایم تویی قلبم آتش گرفت بهارم تویی فصل سازش گرفت خدایا مرا با کسان کس نکن مرا با دل خون ز ناکس نکن بهشتت نباشد شعار دلم تو دانی کیم تا جهنم رهایم نکن تو دانی کیم تا جهنم رهایم نکن
|
About
سلام به وبلاگ من خوش آمدید راز دلم را گویم تا بگویی راز دل ای خدا ........................................... Archivesاسفند 1390بهمن 1390 دی 1390 Authorsافروزحسین م زینب Links
قلب یخی
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump
جوکستان |