راز دل
راز و نیاز با خدا
سلام به همه خوبان امیدوارم لحظاتی پر احساس را در راز دل سپری کنید (((اگر قادر نیستی خود را بالا ببری، همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببرید))) دکتر شریعتی
خدایا ! تو در آن بالا بر قله بلند الوهیتت ، تنها چه می کنی ؟
صدای خنده و آواز می آید ز کوی دلبرم امشب صدای ساز می آید دلم بی وقفه می لرزد نمیدانم چرا تنگ است و میترسد ؟ قدم لرزان به سوی کوچه می آیم دو دستم را به روی یکدیگر با حرص می سایم خدایا ترس من از چیست ؟ عروس جشن امشب کیست ؟ صدای همهمه با ورود شیخ میشود خاموش... صدای شیخ می آید: عروس خانم وکیلم من؟ جوابم ده وکیلم من ؟ صدای اشنایی بله میگوید و مردم یک صدا با هم مبارک باد می گویند خدای من صدای اوست !! صدای اشنا از اوست ! دلم در سینه می افتد برای مدتی ساکت برای مدتی خاموش... صدای نعره هام در کوچه میپیچد خدای من مبارک نیست.مبارک نیست بگوییدم دروغ است ا نچه بشنیدم بگوییدم دروغ است ا نچه فهمیدم نگار من عروس جشن امشب نیست ولی ناگه صدای ناله ام در ساز میمیرد وداماد شاد و خندان از نگارم بوسه میگیرد فلک کور است زمین و اسمان کور است خدای من! خدای مهربان من ؟ چه کس گوید بدین سان ساکت و ارام بنشینی؟؟؟؟؟ اگر مردم نمیدانند تو نادیده میدانی همین دختر که امشب بله میگوید عروسی را که امشب عاشقانه ره به سوی حجله میپوید قسم میخورد عروس ماست عروس حجله گاه ماست کجا رفت عهدو پیمانش؟؟ کجا رفت ان قسم هایش؟؟ یعنی عهد و پیمان هیچ؟؟ وفا و عشق و ایمان هیچ؟؟ قسم ها. اشکها. سوگندها حتی خدا هم هیچ...؟؟ عجب دارم چرا یا رب تو خاموشی ؟ چرا بر خاطر این دل نمی جوشی؟ وگر نه کی خدا این صحنه را بیند و خاموش بنشیند؟ اهای مردم ! شما هرگز نمیدانید عروسی را به سوی حجله میرا نید که تا دیروز نگارم بود.همین دیشب کنارم بود در اغوشش قرارم بود بهارم بود نمی دانم چرا جغدان به روی بام من امشب نمی خوانند مگر شومی تر از امشب چه می خواهند؟ پس چرا این اسمان امشب نمی بارد ؟ پس چه میخواهد !؟ دلم رنجور و ویران است در و دیوارشان امشب چراغان است درون حجله گاهش بوسه باران است خدایا دگر جز مرگ هیچ نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم... من امشب از خودم از عشق از این دنیا که هیچ اعتباری نیست بیزارم من امشب سخت بیمارم رفیقان باده باز ارید مرا تنهای تنها با غم و اندوه بگذارید
گاهی گمان نمیکنی ولی میشود/گاهی نمی شود که نمی شود .گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است/گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت نیست/گاهی تمام شهر گدای تو می شوند............
خدایا شاهد تنهاییم باش دل صادق خریداری ندارد
دلم خوش است كه عمري به پاي گل خارم
خدایا... جای سوره ای به نام "عشق" در قرآنت خالیست ، که اینگونه آغاز می گردد...
نردبان قلب من شكسته است / ميشود براي من دعا كنيد؟
الهي! .كس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی ، باز كن در، كه جز این خانه مرا نیست پناهی...
زندگي يك اتفاق ساده است ! و ساده تر از آن مردن در اتفاق !!
خدایا:
بگذار سرنوشت هر راهی که می خواهد برود, ما راهمان جداست.
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است نه در ان بالاها مهربان، خوب، قشنگ چهره اش نورانیست گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد او مرا می خواند، او مرا می خواهد...
گفتم:خدایاازهمه دلگیرم
درحقیقت بار الاهامن همان خاکسترم
خانه سبز اشک و آه دل پرخونم واندیشه سبز راز دار دل مجنونم و صد ، خاطر سبز راز دار دل هرعشق ، فدایی خواهد جان فدا شد بر......ادامه مطلب......
عشق یعنی آشنا با دل شدن عشق یعنی عارفانه گم شدن عشق یعنی عاشقانه زندگی عشق یعنی صادقانه بندگی عشق یعنی صبر تا اوج فراق عشق یعنی ناله ها بحر فراق عشق یعنی قامت خود ساختن عشق یعنی دل زدنیا باختن عشق یعنی صوت دل با اشک و آه عشق یعنی خنده ها با یک نگاه عشق یعنی منتظر تا روز وصل روز وصل دل به دریای دو اصل عشق یعنی اصل اول سادگی عشق یعنی انتظار بندگی عشق یعنی اصل دوم سوختن عشق یعنی ساختن دل باختن عشق یعنی ختم مجلس اشک دل عشق یعنی خنده های بی خجل عشق یعنی روز روشن را ندید عشق یعنی دل به شبهای سپید عشق یعنی دل به شب های سپید
دل گمراه من چه خواهد کرد .......ادامه مطلب
ای خدا شکرت همه نعمتتو دارم حس میکنم دنیا ببینین کنارم خواهرمه عزیز دلمه پاره تنمه همشم نعمت خدای کریمه به به این خدا چقدره عظیمه لطفش نشانه خدای رحیمه محبتش عظمته خدای حکیمه خلاصه دل منم مدیون حکمت این خدای حکیمو رحیمو عظیمو کریمه
ندانستم چگونه یافتم معنای عشقت ولی دانم که بر قلبم نهادی راز عشقت تو یکتایی خدا تقصیر من چیست ندارم صبر در.........ادامه مطلب
نخواستی که با سادگی دل به دریا زنم زدی درون گوشم که ساکت باشمو حیا کنم خموشم ببین تا بگویی خموش سکوتی نشسته درون دلم تا سکوت فقط یک سوال از تو دارم خدا نه مادر کنارم نشسته نه بابا چرا همه راز قلبم همان یار بود زبانم گشودم که او هم رفت زود خموشم خموش هرچه گویی خدا فقط چشم گویم ذلیلم خدا کرم کن دلم را نگاهی بده به اشک دو چشمم پناهی بده بخندان دلی را که بشکسته شد نخندان مرا چون خجل خسته شد خوشم با خوشی های یاران خود خوشی را بده بهر جانان خود پناهم بده در کنار دلت خدایا ببر تا شوم عاشقت خدایا ببر تا شوم عاشقت
هیچ کس آن جا نبود! آن جا نبود! خوب دیدم، ماه هم پیدا نبود! گوش دادم، باد هم آن جا نبود! سایه ای یا تکیه گاهی، آن طرف ترها نبود! آب نبود! سراب بود! زندگی مانند من در خواب بود! خواب دیدم صورتم در اینه صورتم در اینه اما چرا زیبا نبود؟ پیر گشتم ، پیر گشتم نه! دگر رویا نبود! عشق تو زد تیشه ای بر ریشه ام آن شبی که هیچ کس آن جا نبود!
من ز خاکم عاقبت خاکسترم گرتوراباورکنم ازگنج زروالاترم قطره ای بودم ولی تبدیل برگوهرشدم گرشوم روزی گستاخ امری ازکلوخی کمترم کشتی طوفانیم درگردبادحادثه گرشوم مشمول رحمت ازبلاهابگذرم پیکربی جان باروح توبگرفته جان گرنباشدلطف توازخاک هم عاجزترم قطره ای ناچیزم بالطف تواحیاءشوم من همان خاکم اگرلطفت نباشدبرسرم
خدایا کلامت را خوانده ام تا دریابم پیامت را پیامم را نوشته ام تا بشنوی صدایم را چشمانم را شسته ام تا ببینی نگاهم را و آیا میشود مرا به یارم برسانی خدایا........................
((ارسالی از میلاد86))
زیر باران باید گفت ...اشک ها باید ریخت خاطرات دل من زیر باران بهار .....فصل خندیدن دل ای خدا باید رفت اشک ها باید برد قسمتم کن ......آشنایم با مهر این محبت از اشک رازها باید گفت راز اشکم آشناست خنده ها باید کرد غصه را خالی کن ....به هنر مندی یک خنده ناب
ایییییییییییییییییییییییییییییییی خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میشنوی دارم صدات میکنم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا منم حسیییییییییییییییییییییین شناختی ممنونتم کمکم کن خدایا کمممممممممممممممممممممک میخوام غصه یکیو برچینم فقط تو میتونی کمکم کنی غصه هاش یه دریاست اما دلش اقیانوس با محبتت یادم بده چجوری بهش لبخند بدم فقط تویی خالق یکتا منم بنده تو کمکم کن تا شادیو قسمت کسی کنم که اگه غصه دلشو بچینی به همه دنیا شادی میده خدایا کمکم کنننننننننننننننننننننننننن شکر خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا شکر
ماه من ، غصه چرا ؟! آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد ! یا زمینی را که، دلش ......................ادامه مطلب ..
|
About
سلام به وبلاگ من خوش آمدید راز دلم را گویم تا بگویی راز دل ای خدا ........................................... Archivesاسفند 1390بهمن 1390 دی 1390 Authorsافروزحسین م زینب Links
قلب یخی
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump
جوکستان |